سال نهم هجرت بود، هیئتى از مسیحیان نجران به مدینه آمده تا با پیامبر (ص ) ملاقات نمایند و درباره دین اسلام به بحث و بررسى بپردازند.
آنان در حالى که لباسهاى بلند و زیباى ابریشمى پوشیده بودند، و انگشترهاى گران قیمت در دست داشتند، به حضور آن حضرت رسیدند و سلام کردند، ولى پیامبر (ص ) جواب سلام آنها را نداد، و از آنها روى گردانید و هیچ گونه با آنها سخن نگفت .
آنها سخت ناراحت شدند، و حیران ماندند و سرانجام این جریان را با على (ع ) در میان گذاردند، آن حضرت فرمود: ((فکر مى کنم این لباسهاى پرزرق و برق شما باعث شده که پیامبر (صلى اللّه (ع ) با شما این گونه برخورد کند.
آنها لباس ساده پوشیده و انگشترها را از دستشان خارج کردند، و به حضور پیامبر (ص ) رسیدند، و سلام کردند، این بار آن حضرت جواب سلام آنها را داد، و با خوشروئى با آنها سخن گفت ، سپس فرمود:
والذى بعثنى بالحق لقد آتونى المره الاولى وان ابلیس معهم .
: ((سوگند به خدائى که مرا به حق فرستاد، نخستین بار که اینها نزد من آمدند، دیدم شیطان نیز همراه آنها است ))