امام حسين عليه السلام را در خواب ديدم ، عرض كردم : يا جداه شفاى فلانى را از شما مى خواهم ، حضرت فرمود: عمر او سر آمده است ، عرض كردم : اى سرور من ، من اين چيزها را نمى فهمم ! شفاى فلانى را مى خواهم ، فرمود: من دعا مى كنم و از خداوند مى خواهم ، اگر مصلحت ديد اجابت مى كند، حضرت دو دست خويش به آسمان بلند نمود و دعا كرد، سپس فرمود: بشارت باد تو را، كه خداوند متعال دعاى مرا در شفاى فلانى اجابت نمود، سپس پدرم فرمود: اى پسر، بانوان علويه ، مقام بلندى دارند و من از آنها عجائبى ديده ام ، و پاره اى از كرامات آنها را نقل نمود، و بسيار به بانوان علويه بيش از مردان علوى اعتقاد داشت ، و عمر پدرم در آن هنگام بيست و هفت يا هشت سال بود، و هنگام رحلت نزديك نود سال داشت .
و خداوند به ايشان نيز پنج فرزند پسر عنايت نمود. (339)
